پوریای ولی محمود خوارزمی یا پریا، پهلوان و شاعر ایرانی است که همه ما ایرانیها حداقل یکبار نام او را شنیدهایم و پهلوانیهای او در داستانهای کودکی بارها در گوشمان خوانده شده است.
پوریای ولی، پهلوان ایرانی است که در ورزشهای زورخانهای پیشینه زیادی داشته است. نام اصلی پوریای ولی، در بسیاری از منابع «پهلوان محمود خوارزمی» متخلص به قجالی یاد شده است.
زادگاه و بقعه پوریای ولی، یک علامت سؤال بزرگ است که همیشه محققان و نویسندگان را به شک و تردید واداشته است. در رابطه با زادگاه او اختلافهای زیادی وجود دارد. بعضی او را از مردم گرگانج (از شهرهای خوارزم) و برخی او را از گنجه میدانند.
یکی از قاطعترین سندها در رابطه با زادگاه پوریای ولی سندی است که از عصر صفوی بهدست آمده و در آن ذکر شده که این پهلوان از مردم خوی و سلماس بود.
پهلوان پوریای ولی در دوران جوانی کشتی میگرفت و به پوستیندوزی و کلاهدوزی مشغول بود. از دلایل اصلی شهرت جهانی پوریای ولی سفرهایی بود که به کشورهای مختلف ازجمله آسیای میانه و هندوستان و شهرهای ایران میکرد. او در شهرهای مختلف کشتی میگرفت و به دلیل قدرت بالای بدنی و تبحر در کشتی، بهسرعت سر زبانها افتاد.
در میانه عمر پوریای ولی، دگرگونی روحی عظیمی رخ میدهد که داستانهای زیادی از این اتفاق در دست است. در کل داستان زندگی او با افسانه و داستان درآمیخته است.
پوریای ولی نمونه یک ورزشکار نمونه، بااخلاق، جوانمرد است.همانطور که پیشتر اشاره کردیم، شک و شبهههای زیادی در رابطه با محل دفن پوریای ولی وجود دارد، ولی براساس مستندترین روایات، مقبره اصلی پوریای ولی در شهر خوی در استان آذربایجان غربی قرار دارد.
دو آرامگاه دیگر منسوب به پوریای ولی در شهرهای خیوه ازبکستان و مابین صومعهسرا و فومن وجود دارد. مقبره مابین صومعهسرا و فومن یک مجموعه فرهنگی-تاریخی است که در میان قرنهای ۸ تا ۱۴ هجری برای بزرگداشت نام پهلوان محمود ساخته شده است. در این نواحی رسم است که بعد از مراسم ازدواج، برای تبرک به زیارت آرامگاه پهلوان محمود میروند.
طبق منابع موثق، پهلوان محمود قتالی فرزند پهلوان پوریای ولی بوده و با عنوان محمود قتالی بن پوریای ولی از او نام برده شده است. برخی از منابع کلمه «ابن» که به معنی «فرزند» است را حذف کردهاند و منابع معاصر هم هر دو شخصیت را یکی فرض کردهاند و پهلوان محمود قتالی را مشهور به پوریای ولی یاد کردهاند.
این اشتباه در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی هم تکرار شده است؛ اما باید توجه کرد که پهلوان محمود قتالی هرچند که عارف و پهلوان نامداری بوده و آثاری هم بهجا گذاشته، ولی هرگز در شهرت و نامآوری به پدرش پهلوان پوریای ولی نمیرسد.
پس با اطمینان زیاد میتوانیم بگوییم آرامگاه پهلوان محمود قتالی فرزند پوریا در شهر خیوه در ۲۵ کیلومتری جنوب شهر اورنگ مرکز خوارزم ازبکستان قرار دارد.
و اما مقبرهای که در شهر خوی به پوریای ولی منسوب است، مردم شهر خوی این مقبره را با نام مقبره پیر ولی یاد میکنند. در بسیاری از اسناد مهم تاریخی در رابطه با این مقبره که از جاهای دیدنی خوی به شمار میرود، صحبتهایی به میان آمده است.
در یک طومار قدیمی که در عهد صفویه و حدود ۴۰۰ سال قبل بر روی پوست آهو نوشته شده، صراحتا آمده که پهلوان پوریای ولی از شهرستان خوی بود. متن کامل و تصویر این طومار در کتاب «ورزش باستانی ایران» نوشته دکتر پرویز ور جاوند هم وجود دارد.
در کتاب «مرآت الشرق» زندگینامه پهلوان پوریای ولی و وجود مزارش در گورستان «پیر ولی» خوی ذکر شده است. در این کتاب به سنگقبر پوریای ولی هم اشاره شده و عین متن سنگنوشته ذکر شده است.
در این سنگقبر اسامی ۷ تن از اجداد پوریای ولی ذکر شده بود که براساس آن نام پدر پوریای ولی محمود بود و پسر او هم محمود نام داشته است. البته این رسم در بین مردم خوی و منطقه وجود داشته و هنوز هم ادامه دارد که افرادی برای زنده نگهداشتن نام پدرشان، فرزند خود را به نام پدرشان نامگذاری میکنند.
بر اساس این سنگقبر، پوریای ولی سال ۸۲۰ هجری قمری فوت شده است.
صدر اسلام محمدامین امامی خویی در رابطه با بقعه پوریای ولی در کتاب «مرآت الشرق» مینویسد:
قبر امیر ولی (پوریای ولی)، مشهور به پیر ولی ... فردی مرتاض، عابد و پسندیده سیرت، بااخلاق خوب، بزرگ مقام بود. در زندگی وی بعضی کرامات به او نسبت میدهند. شهرها و آبادیهای دور و بعید را قصد نموده، در شهر خوی مدفون است. بعد از دفن بر روی قبرش قبّه و بنائی ساخته و خانقاهی درست کردند. مردم بر مزارش برای قضای حاجات بهخصوص شبهای جمعه جمع میشوند. مقبره آن بعد از گذشت زمان تخریبشده، لکن آثارش باقیمانده و اهالی آن را زیارت میکنند.
یکی از اسناد موجود در این رابطه، در قالب داستانی بیان شده است که در مورد پوریای ولی در بین مردم خوی از گذشتههای دور درباره قبر پوریای ولی سینهبهسینه منتقل شده است و ما نمیتوانیم از داستانهای که مردم بهصورت سینهبهسینه نقل میکنند، بهسادگی بگذریم. بههرحال این داستان که در کتابهای تاریخی هم آورده شده، علت اسطوره شدن پوریای ولی را نشان میدهد. این داستان در بین مردم خوی چنین معروف است که:
جوانی فقیر، عاشق دختر حاکم میشود. از آنجاییکه از طبقه پایین جامعه است، نمیتواند عشقش را به دختر حاکم ابراز کند، به همین دلیل به بستر بیماری میافتد. مادر جوان یتیم، به دنبال درمان پسر متوجه عشق او به دختر حاکم میشود و به دلیل درمان نشدن بیماری پسر، عشق او را با حاکم در میان میگذارد. حاکم برای پسر شرطی قرار میدهد و آن شرط هم بردن کشتی از پوریای ولی است.
تصویر منسوب به پوریای ولی
این کار تقریبا ناممکن بود، به همین دلیل مادر جوان نذری در مسجد خوی میکند و از قضا پوریای ولی هم در همان روز در مسجد حضور پیدا میکند. مادر جوان با پوریای ولی آشنا نبود، پوریا از مادر علت نذر را میپرسد و مادر هم بازگو میکند که برای بردن پسرش از پوریای ولی و رسیدن به عشقش نذر کرده است.
پوریای ولی بر سر دوراهی شهرت و جوانمردی، جوانمردی را انتخاب میکند و از پهلوان جوان عاشق میبازد. همین باخت باعث از بین رفتن شهرت او میشود و راز وقتی فاش میشود که پوریا از دنیا رفته بود.
امیر کمالالدّین حسین گازرگاهی در مجالس العشّاق داستان پوریای ولی را اینگونه آغاز کرده است:
تکیهدار دارالصفای اولی الأیدی والابصار، در بررسی عناوین و القاب شهرهای ایران، به شهری غیر از خوی برنمیخوریم که لقب «دارالصّفا» داشته باشد.
مرحوم پرتو بیضایی در کتاب «تاریخ کشتی ایران» به بررسی زندگی پوریای ولی پرداخته است. او به نقل طوماری به عرض ۱۷ سانتیمتر و طول سه متر و نیم پرداخته که از اسناد پیدا است، منتشرکننده آن از قصهخوانان چند قرن پیش، بهاحتمالقوی عصر صفویه است. مرحوم بیضایی این طومار را پس از تحقیقات فراوان از آقای زرکشان به دست آورده است.
خیوه، ازبکستان
در این کتاب ضمن نقل روایاتی از زندگی پوریای ولی در خوی به کشتی پهلوان با پهلوانی به نام «شیردل» از تبریز در مقام کهنهسواری، اشاره میکند که در میدان «خوی سرماس» اتفاق میافتد. در رابطه با این کشتی در کتاب، تاریخ کشتی ایران آمده است که:
از طرف قبله ده دلیر پیدا شدند، همه کلاههای اشریکی (نام محلّی) بر سر و نمدهای پا زهری در بر و زیر تنبانها (لباس کشتی) بر کتف در برابر پهلوان ایستادند و پاهای خود را جفت کردند و سلام دادند. پهلوان پرسید که کیستید و از کجا آیید و به چهکار آمدهاید، در جواب گفتند که از جانب فارس آمدهایم در خدمت شیخ روزبهان بودیم و ما به اشارت شیخ وارد اینجانب شدهایم و شیخ ما را گفت شما را به خدمت پهلوان محمود پوریای ولی باید رفت و ما دوازده سال بود که در خدمت شیخ بودیم و شیخ ما را گفت شما به خوی سرماس (خوی سلماس) میباید رفت و لباسی که در نظر است ما را پوشانید الحال به خدمت تو آمدهایم که تا حیات باشد، باشد در خدمت تو باشیم. پهلوانانی که از جانب حاجی بکتاش از غرب آمده بودند، پهلوانانی که از جانب صبا (بهجای مشرق بهکاررفته) از مشهد آمده بودند و… در خوی سرماس پیش پهلوان پوریا جمع میشوند.
سال دقیق تولد، طول عمر و سال دقیق فوت پوریای ولی هم چندان دقیق معلوم نیست و در بسیاری از منابع اعداد ضدونقیضی ذکر شده است.
در کتابهای مختلف مرگ پوریای ولی را سال ۷۲۲ ه.ق ذکر کردهاند؛ ولی با توجه به اینکه زمان سرودن کنزالحقایق را ۷۰۳ هجری است و بر اساس شعر:
چه خفتی عمر بر پنجاه آمد / کنون بیدار شو گر گاه آمد
میتوان گفت که سال تولد وی در ۶۵۳ هجری بوده است.
در بسیاری از منابع ذکر شده که پوریای ولی دستی هم در شعر و شاعری داشته است. مثنوی کنزالحقایق به عطار نیشابوری و یک نسخه آن به شیخ محمود شبستری نسبت داده شده است.
در بسیاری از منابع با توجه به ذکر سال ۷۰۹ ه.ق که در مثنوی آمده و ذکر نام محمود در بعضی ابیات و با توجه به اینکه از قدیمیترین تذکرههایی که نام پهلوان محمود در آنها آمده، تا تذکرههای مربوط به سدههای ۱۲ و ۱۳ ق. همه بهاتفاق مثنوی کنزالحقائق را به پوریای ولی نسبت دادهاند، این مثنوی در پنج مقاله و ۱۳۲۰ بیت سروده شده که اول موضوعاتی چون معانی اسلام و ایمان، شهادت، طهارت، جهاد نفس، زکات، روزه، عشق و معنای نام حضرت مهدی (ع) و صفات آن حضرت آمده و پس از آن مطالب عرفانی در قالب حکایاتی بیان شده است.
علاوه بر این مثنوی دو اثر دیوان پوریای ولی و مجموعه رباعیات پهلوان محمود هم به پوریای ولی نسبت داده شده است.
نویسنده: فاطمه محمدی